سیزده بدر
گل پسر همینکه به مکان منتخب بزرگترا برای بدر کردن سیزده رسید شروع به دویدن کرد بابایی هم کفشاشو در آورد تا قند عسل راحتتر جست و خیز کنه خلاصه روز طبیعت با بازی هوراد و امید و بدو بدو کردن,توپ بازی و داخل چادر رفتن و دالی کردن ادامه پیدا کرد و بزرگترا هم البته در دو گروه آقایان که مشغول صحبت در مورد مسائل فنی و خانمها که خاله شده بود نقل مجلسو از اتفاقاتی که توی عروسی افتاده بود به همراه فیلم مستندش که با عینک یو وی دار هم قابل دیدن نبود ...و خیل خواستگارایی که لب چشمه بااسب اومده بودن تا پریسا رو سوار کنن و خاله تفنگ به دست همه رو تار و مار کرده بود و خلاصه هزار تا اتفاق دیگه اونقدر که عقربه ساعت به5 رسید و فرمان برگشت داده شد مامانی ...
نویسنده :
مامان و باباي هوراد
17:48